نوید کوچولونوید کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

نوید عشق بابا سعید و مامان

اولین دیدار اینترنتی نوید و دایی طه

20 دی 92 امروز  داداشم مسیج داد که بیایین skyp که همدیگرو ببینیم .همگی جمع شدیم تا نوید و داییش همدیگرو ببینن.بعد سلام علیک و این حرفا نوید و گرفتم جلوی دوربین . واسه چند ثانیه چیزی نگفت و فقط نگاه کرد.بغض کرده بودم .به زور خودمو کنترل کردم .همین حس رو برادرمم داشت .سریع با دستای نوید یه های هیتلر به داداشم گفتم تا جو عوض بشه.کلی خنده اش گرفته بود. اینکه ادم از عزیزاش دور باشه خیلی سخته.دلم برای مامانم میسوزه که چجوری دوری تنها پسرشو تحمل میکنه  ...
19 فروردين 1393

اسم گزاری

7 دی 92 روز ترخیص نوید و شب دهم  نوید همزمان شد.موقع ترخیص انگار که داشتم از زندان ازاد میشدم.اومدیم خونه و بعد استراحت و حمام و یه دل سیر غذا خوردن  نوبت اسم گزارون شد.شب مامان  اینا اومدن بالا.از اول بارداریم دوست داشتم بابام اسم بجه امو تو گوشش صدا کنه .اخه نوید اولین نوه از طرف من واسه خانوادمونه. بابام بعد اذان و اقامه تو یه گوشش امیر عباس صدا کرد و تو یه گوشش هم نوید. اسم امیر عباس رو به خاطر حضرت عباس و همسانیش با اسم بابام گذاشتم. از خدا میخوام به پسرم مرام و معرفت حضرت عباس روعنایت کنه                                 ...
19 فروردين 1393

از چیزی که میترسیدم سرم اومد

نوید بعد از یه هفته زردی گرفت. 4 دی نصفه شب سعید با خواهر و مادرش نوید و بردن بیمارستان میلاد واسه ازمایش زردی. 4:30 بود که زنگ زدن و گفتن زردیش 16.منم که از دیشب فقط کارم شده بود گریه.با باباو مامان رفتم بیمارستان تا کارای بستری شدن رو انجام بدیم . 5:30 رفتیم بخش نوزادان .نوید لخت کردم و گذاشتم تو دستگاه.اینقدر دلم براش سوخت که نگو.تا صبح فقط نگاهش کردم و گریه کردم.فرداش ازش ازمایش گرفتن  به روزه زردیش از 16 رسید به 9 . دکتر واسه معاینه اومد.خدا خدا میکردم مرخصمون کنه که گفت واسه احتیاط یه روزم بمونید.تو بیمارستان دقیقه ها اندازه ساعت طولانی میشه. روز 7 دی مرخص شدیم.این دوروز با همه ی بدیها خوبیهاییم داشت.یه تجربه بود. ایشالا ...
19 فروردين 1393
1